سلام به همه دوست جوني هاي خودم دو روز گذشته روز هاي خوبي برام بود اولين روز با مامان مريم و ماماني جون سفره حضرت ابوالفضل (ع) دعوت بوديم كه رفتيم خونه همسايه مون خانم والي خيلي خيلي خوب بود و به به از آشي كه خورديم و حسابي خومشزه بود جاي همتون خالي بعدشم تا تونستم شيطوني كردم و مامان مريمو حسابي كلافه كرده بودم آخه از مبلشون مي رفتم بالا و بعدشم از روي مبل خم مي شدم پايين و مامان مريم همه مداوم به هم مي گفت امير محمد بيا پايين امير محمد شيطوني نكن آخه مي دونيد مامانم هميشه نگران منه و مي ترسه برام اتفاقي بيفته خلاصه اونروز گذشت و فرداش كه روز جمعه بود من و مامانم تفلد ني ني نيايش جون كه اونم دوست منه و توي مجتمع ما زندگي مي ك...